نکات مدیریتی

آفرینش یا سازگاری دوراهی مهم بر سر راه مدیران

مدیران می‌توانند مشکلاتی را که مشاوران و شرکایشان به آنها انتقال می‌دهند، با آغوش باز پذیرا باشند؛ اما باید انگیزه‌ها، علایق و وسعت بینش آنها را نیز در نظر بگیرند. اگر مدیران به جای اینکه به سخنان جذاب مشاوران و دوستداران خود توجه کنند، با دید گسترده‌تری مسائل را مورد بررسی قرار دهند و به نظرسنجی از افرادی که کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند بپردازند، به نگرش‌هایی تازه و درک بهتری از موقعیت مورد نظر دست خواهند یافت.

مدیر باید در سازمان خود نقش یک مهاجم را ایفا کند. استیو جابز تا زمانی که مجاب نمیشد، همواره چنین رفتاری را با سرسختی بروز میداد. او برای فرضیات خود درباره جهان به دنبال دلیل نبود و این جسارت، او را قادر ساخت تا بینش خود را برای اپل و مشتریانش به واقعیت تبدیل کند.
این مساله، یک دوراهی مهم بر سر راه مدیران است؛ اینکه چه هنگام باید جهان را بر مبنای بینش خود خلق کنند و چه زمانی باید خود و سازمانشان را با جهان سازگار کنند؛ و البته در چه شرایطی لازم است که دست روی دست گذاشته و منتظر پیشامدها شوند. تاریخ سرشار از نمونههای شکست مدیران در این زمینه است. انتخاب مسیر درست، نیازمند تدابیر هوشمندانه و همیشگی در راستای تحقیق و بررسی شرایط موجود است.

مبارزه با خویشتن

گفته میشود که مهمترین مبارزه در زندگی، نبرد با خویشتن است. البته این امر فراتر از «داشتن اعتبار» یا سایر توصیههای متداول است. به علاوه، بدترین شرایط زمانی اتفاق میافتد که یک مدیر، «معتبر بودن» را به معنی عمل به استعدادها و غرایز بدون خویشتنداری بداند. به اعتقاد روانشناسان، مشکل اصلی این است که «خویشتن»، غیرقابل اعتماد، گمراهکننده و زودباور است. هنگامی که مدیران با اطمینان کامل به خود در آرامش به سر میبرند، بهراحتی با شکست مواجه میشوند.
به باور من میتوان از طریق واکنشی هوشمندانه از این دامها اجتناب ورزید. برای این مبارزه پنج راهکار وجود دارد:
مهمترین این راهکارها، مبارزه در راستای کنترل است که به اهمیت کنترل هشیارانه خود- محوری ذهن میپردازد. در حقیقت، این نوع مدیریت ذهن کمتر به ریاست شباهت داشته و بیشتر شبیه کار پیشخدمتی است که واقعیات و غرایز را به جایگاهشان هدایت کرده و آنها را تحت نفوذ خود دارد. این همان چیزی است که تحت عنوان «نیروی اراده» میشناسیم. آیا میتوانیم در برابر وسوسهها مقاومت کنیم، به اهدافمان پایبند بوده و در این راه شهامت داشته باشیم؟
مبارزه برای رسیدن به هدف، محور اهداف انسان است؛ زیرا ما همواره تحت تاثیر اهدافمان هستیم. مساله این است که نباید در این راستا از تمایلات نادرست پیروی کنیم. مدیران باید میان حد بالا و پایین، علایق مربوط به یک حوزه در برابر حوزه دیگر و یک بخش از وجودشان در مقابل بخش دیگر تعادل برقرار کنند. در صورتی که اهداف آشکار باشند، زندگی سادهتر میشود؛ اما اگر به تجدید نظر نیاز باشد، چه باید کرد؟
مبارزه برای دستیابی به حقیقت، به درک و باور ما از واقعیت بستگی دارد. مدیران باید تشخیص دهند که کدامیک از جوانب دنیای حقیقی قابل قبول هستند و کدامیک از آنها را میتوان به شکل دلخواه تبدیل کرد. آنها باید این احتمال را بپذیرند که نهتنها خودشان، بلکه نزدیکترین همکارانشان نیز درباره آنچه بهراستی در جهان روی میدهد، ممکن است گمراه شوند.
مبارزه برای درک هویت به نظرات و باورهای ما درباره اینکه «چه کسی هستیم»، مرتبط است. چگونگی عملکرد مدیران، تعیینکننده هویت آنها، مسیر زندگیشان، مسائلی که آنها را تحتتاثیر قرار میدهند و علت وجودی آنها است. این شناخت، موضوع ارزشمندی در زندگی مدیران و اطرافیانشان است و میتواند در آینده نیز دارای اهمیت باشد. چه ارزش یا اثری را از خود به یادگار خواهند گذاشت؟ بهترین زمان تجدید نظر در نگرش مدیران برای دستیابی به تجربه، چه هنگام است؟
محور مبارزه در راستای ایفای نقش، دانش و مهارتهای ما هستند. برخی مدیران بیش از حد به منابع موجود اتکا دارند. اما مدیران باهوش، از مهارتهای همکاران قابل اعتماد خود بهره میبرند؛ البته در همه این راهبردها، احتمال گمراهی وجود دارد؛ بنابراین مدیران باید بدانند چه زمانی و چگونه توانمندیهای خود را تقویت کنند و این مستلزم ذکاوت و درایت یک مدیر است.
موارد بسیاری در ارتباط با زندگینامه مدیرانی که علاوهبر این موارد، به مجموعه روشهای خاصی عمل کردهاند، وجود دارد. راهکارهای فوق را میتوان در پنج عنصر اساسی خلاصه کرد:
1- واقعبین باشید
درک درستی از مفهوم مبارزه با خویشتن داشته باشید و با هوشیاری عمل کنید.
2- تمرکز داشته باشید
هنر خواندن ذهن افراد را از دیدگاه روانشناختی، تمرین کنید.
3- مجموعهای برای مدیریت ایجاد کنید
مانند سرپرست گروههای موسیقی یا تئاتر باشید و توانمندیهای خود را هدایت کنید.
4- بینشی باز و فراگیر داشته باشید
از بیرون به موقعیت موجود بنگرید و به مواردی که دیگران متوجه آنها نیستند، بپردازید تا بتوانید سازمانی یکپارچه و منظم ایجاد کنید.
5- تصویرسازی ذهنی ایجاد کنید
روایتی مشابه برای درک روال کار خود و سازمانتان بیان کنید. مدیریت، بسیار دشوار است و لازمه آن، مسوولیتپذیری و وظیفهشناسی است. بدانید که امید دیگران به شما است. اکنون جهان بیش از همیشه به مدیرانی که نگرش، تفکر و عملکرد راهبردی دارند، نیازمند است.

مشاهده نظرات