چین نقشه می‌کشد؛ امریکا حمایت می‌کند

ابرقدرت‌ها در آسیای مرکزی به‌دنبال چه هستند؟

تنها لحظاتی پس از فرود‌آمدن هواپیمای چینی در فرودگاه بین‌المللی «لاهور» صف بزرگی از چینی‌ها برای انجام امور مهاجرت تشکیل می‌شود که حتی برای کارمندان این فرودگاه نیز بی‌سابقه است.

 افزایش جمعیت چینیها در پاکستان تنها پدیده جدید این کشور نیست. در هر شهری از این کشور تا کرانههای دیگر کشورهای آسیای مرکزی نیز میتوان ردی از جای پای جدید چینیها پیدا کرد که هنوز مشخص نیست برای چه کاری به آنجا آمدهاند.

در شهر «گوادر» در جنوب غرب پاکستان زیاد شدن جمیعت چینیها میتواند نشانهای برای دستیابی پکن به آبهای اقیانوس هند باشد. در منطقه «گلگت-بلتیستان» نزدیک کشمیر کارگران چینی کار روی بزرگراه 500 مایلی را تمام کردهاند که چین را به پاکستان متصل میکند. در تپههای نزدیک اسلامآباد نیز دیپلماتهای چینی به دنبال برقراری ارتباط با سیستم سیاسی فاسدی هستند که تا سالها قبل از آن دوری میکردند. اما حالا میخواهند نقش میانجی را برای روند مذاکره پیرامون دولت افغانستان و طالبان بازیکنند.

در حال حاضر از نظر سیاسی و اقتصادی پاکستان تبدیل به نقطه تمرکز چین برای عملی کردن برنامه بلندپروازانه نفوذ به غرب با عنوان «یک کمربند، یک جاده» شده است. از طریق این برنامه چین میلیاردها دلار در زمینه جادههای جدید، لولهها، نیروگاههای برق، خطوط ریلی و بنادر سرمایهگذاری میکند. این سرمایهگذاری در آخر منجر به تشکیل شبکهای از خطوط تجاری میشود که چین را به جنوب و مرکز آسیا و دست آخر به اروپا پیوند میزند. گل سر سبد برنامههای اقتصادی کریدور چین-پاکستان سرمایه گذاری 46 میلیارد دلاری پروژهیی است که چین را به بندر گوادر متصل میکند.

از سوی بسیاری از اهالی پکن این تلاشها به عنوان پاسخی به برنامه «محور آسیا» تلقی میشود که اوباما قصد اجرای آن را داشت. برنامه محور آسیا چالشی امریکایی برای افزایش نفوذ در منطقه تلقی میشد. با این حال در مقایسه با وضعیت آسیا و اقیانوسیه در شرایطی که یک «چین مهاجم» برای دست یافتن به منابع ظهور کرده، دولتمردان امریکایی برخلاف تصور با آغوش باز از این حضور استقبال کردهاند. این همگرایی شگفتانگیز تنها یک علت دارد: به گفته مقامات امریکایی این علت همان نقطه مشترک همکاریهای چین و آمریکا یعنی «امنیت» است.

در جستوجوی امنیت در منطقه

با پایان دوران ریاستجمهوری اوباما برنامه خروج نیروهای ارتش این کشور از افغانستان کلید خواهد خورد. در نتیجه همین مساله واشنگتن به دنبال آن است تا نیرویی در منطقه روی کار بیاید که بتواند حداقل در مرزها امنیت را تضمین و جلو فعالیتهای گروههای تروریستی را بگیرد. اگر چین به دنبال آن باشد تا نقشی پررنگ به عنوان یک بازیگر منطقهیی ایفا کند ایالات متحده امریکا با آن مخالفت نخواهد کرد.

دن فلدمن نماینده ویژه امریکا در افغانستان و پاکستان ماه گذشته اعلام کرد که «ما به تلاشهای چین نه به عنوان اقداماتی علیه اقدامات ما بلکه به عنوان کاری مکمل در جهت تلاشهای خودمان نگاه و استقبال میکنیم.» کمی بعد نیز دیگر مقامات ارشد امریکا در جنوب آسیا در پیامهای مشابهی اعلام کردند که «ما نقش گسترده چین در منطقه را مثبت ارزیابی میکنیم.» با این وجود این برخی قدرتهای همسایه همانند «هند» و «روسیه» در برخی موارد نگرانی خودشان را نسبت به نفوذ چین آشکارا نشان میدهند. اما امریکاییها باور دارند که برنامه جدید جاده ابریشم چینیها به منزله جریان یافتن خون تازهیی در شریانهایی است که امریکا سالها قبل زیر بنای آنها را در منطقه گذاشته است. حضور چین به منزله پیوند قطعات پراکندهیی است که تا مدتهای پیش در جنوب و مرکز آسیا به محکوم به شکست بوده است. به عبارت دیگر تشکیل شبکهیی به هم پیوسته از امور تجاری در جنوب و مرکز آسیا به منزله تحقق برنامهیی است که امریکا سالها قبل برنامه آن را داشته اما در اجرا موفق نبوده است. در چهار سال گذشته وزارت امورخارجه امریکا تمام تلاش خودش را به کار برد تا برنامهیی الهام گرفته از جاده ابریشم چین در منطقه برای ایجاد شبکهیی از تجارت منطقهیی اجرا کند. هدف امنیتی این برنامه اقتصادی روشن است. کمک به ایجاد یک افغانستان با ثبات پس از خروج امریکا هدف اصلی این برنامه بود.

«باب هورمتس» که پیش از این معاون وزیر امور خارجه در امور اقتصادی، کشاورزی و انرژی در افغانستان بود درباره اهمیت این برنامه گفت: «با در نظر گرفتن چشمانداز اولیه جاده جدید ابریشم، اگر افغانستان بهطور جدی در اقتصاد منطقه ادغام شود قادر خواهد بود تا از ظرفیتهای موجود سرمایهگذاری خارجی در کشورش استفاده کند و به پیشرفت چشمگیری در بهبود زندگی مردمانش دست پیدا کند.»

اصل حیاتی و اساسی در این برنامه ادغام قطعات کلیدی زیر ساختهای کشورهایی چون قزاقستان، ترکمنستان، پاکستان و افغانستان همانند شبکههای تلفن و مخابرات، راهآهن و بزرگراهها بود. اما پیشرفت مسائل تنها در مرحله سخن آسان بود و در مرحله عملی همت بیشتری میطلبد. ایالات متحده در همان زمان قادر نبود تا میلیاردها دلار هزینه برای برنامههای زیرساختی که امروز چین در آسیای مرکزی بر عهده گرفته را کنار بگذارد. در حال حاضر چشمگیرترین رقمی که چین به پاکستان کمک میکند رقم 46 میلیارد دلاری است که رییسجمهور شیجینپینگ در ماه اوریل وعده آن را به دولت پاکستان داد. در پاکستان به عنوان کشوری که ترس مانع از انجام سرمایهگذاری خارجی میشود این دوستی و نزدیکی با چین میتواند آب و هوای سرمایهگذاری را تغییر دهد.

جای تعجبی هم نیست که اسلامآباد از این ابتکار عمل هیجان زده شده است. در مقایسه با 2 میلیارد دلاری که امریکا هر ساله برای کمک به موارد امنیتی پاکستان کمک میکرد حالا پکن پیشنهاد 46 میلیادر دلاری را رو کرده است که میتواند تغییر چشمگیری در پیشرفت پروژههای زیربنایی ایجاد کند. این پروژههای زیربنایی شامل گسترش نیروگاههای هیدروالکتریکی و نیروگاههای سوخت فسیلی است که به نواز شریف نخستوزیر پاکستان کمک میکند تا به راحتی از بحران انرژی که گریبان کشورش را گرفته عبور کند. در کشوری که قحطی برق وجود دارد، خاموشی همیشگی یک منبع سرخوردگی برای دولتمردانش محسوب میشود که میتواند به راحتی امنیت شکننده پاکستان را از بین ببرد. چین فراتر از نیروگاههای برق همچنین وعده داده میلیاردها دلار در خطوط لوله، خطوط ریلی کشور و جادهها سرمایهگذاری خواهد کرد.

منافع امنیتی چین در پاکستان

یکی از اهداف چین این است که با پرورش منطقه سینکیانگ به عنوان یک قطب اقتصادی امنیت آن را نیز به مرحله بالاتری ارتقا دهد تا پکن نیز از این بابت نگرنی خاصی را احساس نکند.

سینکیانگ هزاران مایل دورتر از سواحل مرزی چین، مرکزی برای فعالیتهای صنعتی و تجاری است. کریدور دو هزار مایلی میان گوادر و جنوب غرب چین میتواند هزینه انتقال اجناس را به یک چهارم هزینه فعلی کاهش دهد علاوه بر اینها این ناحیه که محصور در خشکی است میتواند برای نخستین بار به اقتصاد جهانی پیوند بخورد.

اما اهداف اقتصادی در سینکیانگ صرفا تجاری نیست. منطقه که محلی برای زندگی جامعه مسلمان اویغور است همیشه به عنوان دردسری برای قدرتمندان پکن تلقی شده است. یکی از اهداف پکن در این مورد این است که با ادغام جمعیت و همچنین ایجاد فرصتهای شغلی، افراطگرایی را در منطقه به طرز قابل توجهی کاهش دهد. با این حال پکن این موضوع را میداند که رشد در منطقه به تنهایی پاسخگوی کاهش افراطگرایی نیست. گروه کوچکی از اویغورها به عنوان نیروهای نظامی در مرزهای افغانستان و پاکستان برای حفاظت از مرزها استخدام شدهاند. با توجه به برنامه امریکا برای خروج نیروها در سال 2016، پکن این نگرانی را دارد که این الزام به خروج موجب شود تا افراطگرایان زمینه لازم را برای تهدید از سوی افغانستان و پاکستان ایجاد کنند. این موضوع همان دلیل بزرگی است که باعث شده چین برای ورود به حریم تلاشهای امریکا وارد شده و نقش میانجی را برای دولت افغانستان و طالبان بازی کند.

به عقیده «اندرو اسمال» یک کارشناس پاکستان در بنیاد «جرمن مارشال» مقامات چینی حل وفصل سیاسی مشکلات در افغانستان را تنها راهحل موجود برای جلوگیری از تبدیل شدن این کشور به محلی برای فعالیت افراطگرایان اویغور میدانند. اسمال در این باره گفت: «ترس چین از بیثباتی باعث شده تا پکن به یک باره از خواب بیدار شود و به اهمیت منطقه پی ببرد. تا به حال هیچ کشوری مشتاقتر از چین وجود نداشته تا نقش میانجی میان طالبان و دولت افغانستان را ایفا کند.» برای مقامات امریکا همهچیز به زمان بستگی دارد. از زمان سقوط طالبان در سال 2001 امریکا همواره تلاش کرده تا چین را به مذاکرات آینده افغانستان وارد کنند اما در آن زمان به دلیل آنکه امریکا نقش کمی برای چین در جریان ملتسازی قائل بود عهدشکنیهای زیادی از سوی پکن انجام گرفت. در زمان مذاکرات «بن» عدم علاقه چین به روند مذاکرات میتواند مثال خوبی برای این موضوع باشد. به اعتقاد فلدمن بیتفاوتی چین نسبت به مساله حتی تا سال 2009 زمانی که او از طرف وزارت امورخارجه مسوول امور افغانستان شد نیز باقی مانده بود. فلدمن در این باره گفت: «در سال 2009 زمانی که برای نخستین بار به چین رفتم همکاران ما به هیچوجه حاضر نبودند کلمهیی درباره برنامه ما پیرامون افغانستان و پاکستان صحبت کنند.»

اما این وضعیت با رشد نگرانیهای پکن در خصوص نزدیکی مرزها به افغانستان و پاکستان پس از خروج افغانستان تغییر کرد. در جولای 2014 چین «سانیوشی» دیپلمات کهنهکارش را به عنوان مسوول امور افغانستان منصوب کرد. بلافاصله پس از حضور سان در سمت جدیدش چندین ملاقات محرمانه با طالبان و مقامات افغانستان در ماه ترتیب داده شد. چین وارد این مذاکرات شد تا اهرم لازم را برای مقابله با اسلامآباد پیدا کند. برای سالها کابل از این مساله که پاکستان سرچشمه اصلی برای هرج و مرج افغاستان است، شکایت میکرد. این حمایت در وهله اول با حمایت از گروههای افراطی در خاک افغانستان و در مرحله بعد با ایجاد محیط امن برای آنها در خاک پاکستان صورت گرفت. این مساله به شیوه عملکرد طالبان در خاک افغانستان و شبکه حقانی و تلاشهای این گروه از ورای مرزها و در داخل خاک افغانستان اشاره دارد.

چشم نگران کشورهای منطقه

درحالی که اسلامآباد چنین حمایتهایی را انکار میکند بیشتر ناظران بر این باورند که ارتباط پاکستان با طالبان افغانستان عنصری اساسی برای مذاکرات صلح است و موجب میشود تا پکن بتواند برای وارد کردن فشار نقش مهمی بر عهده بگیرد.

مذاکرات ماه جولای روندی خوشبینانه داشت اما این روند بلافاصله با فاش شدن مرگ ملاعمر چهره دیگری به خود گرفت. در حال حاضر مذاکرات به خاطر اختلافات داخلی طالبان بر سر جانشینی عقب افتاده است. دقیقا در همان زمان که امریکا با روی باز از نقش چین در منطقه حمایت میکند نگاه دیگر کشورها به این مساله کاملا محتاطانه است. مقامات هندوستان از این موضوع که فشار چین به پاکستان باعث میشود تا اعضای جنبش اسلامی شرق ترکستان محدود شوند، شکایت کرده است. آنها معتقدند که این موضوع در عین حال از فعالیت افراطگرایان مثل لشکر طیبه که گروهی پاکستانی در نزدیکی مرز هندوستان هستند، غافل بماند. مسوولان امریکایی اما نگرانی از این بابت ندارند چرا که معتقدند اویغورها و دیگر افراطگرایان منطقه وزیرستان شمالی آنقدر در هم تنیده هستند که ضربه زدن به آنها بدون ضربه به شبکه حقانی امکانپذیر نیست. برای روسیه نیز نگرانی این مساله به تشکیل کریدور اقتصادی میان چین و پاکستان بر میگردد. با تشکیل این منطقه چین این فرصت را پیدا میکند تا بر ضلع جنوبی مرزهای روسیه در آسیای مرکزی نفوذ پیدا کند. با توجه به مساله اوکراین و بحران مذاکرات انرژی با غرب حضور چین در شرایط حاضر برای روسیه میتواند یک عامل خطرآفرین تلقی شود.

منبع: تعادل
مشاهده نظرات