سلطه قراضه بر بازار فولاد

صدای گوشخراش آن وانت‌هایی که هر روز و از صبح تا شب و حتی در بعدازظهر گرم تابستان در کوچه و خیابان پرسه می‌زدند و آبگرمکن، شوفاژ، بخاری، در و پنجره، آهن و چدن را از مردم مطالبه می‌کردند دیگر به یک نوستالژی تبدیل شده است.

به گفته امیر داوری - کارشناس فولاد، به احتمال زیاد برخی شغل خود را عوض کردهاند و برخی دیگر به جمعآوری نان خشک بسنده کردهاند. این واقعیت به ظاهر مضحک و در باطن تاسفبرانگیز میتواند بهعنوان یک نشانه ملموس و عینی از فضای رکودی حاکم بر جامعه و بهویژه صنعت فولاد مطرح شود. این وانتهای رنگ و رو رفته در واقع یک بخش از لایه نخست یک زنجیره تامین بزرگ در صنعت بهعنوان تامینکنندگان قراضه هستند که نبودشان این روزها معلول اتفاقهای ناخوشایند در صنعت مادر کشور است. میشود با صراحت گفت که با وجود این فضای سرد که بر اقتصاد چنبره زده است همه حاضرند همان صدای نخراشیده را در ساعات استراحت خود از بلندگوی آن وانتها تحمل کنند، اما در عوض دلشان را به رونق کسب و کار خود خوش کنند. صورت مسئله ساده است.

وقتی از یک سو تقاضایی وجود ندارد و از سوی دیگر نقدینگی موثر در اقتصاد کشور درگیر نیست، قراضهای تولید نمیشود و بهدنبال آن آب کارخانه فولاد هم گرم نمیشود. دیر زمانی است که رکود به طور تقریبی تمامی بخشها در صنعت فولاد را درگیر خود کرده است؛ از تامینکنندگان مواد اولیه تا مصرفکنندگان نهایی، این روزها از حال و روز ناخوش این صنعت گلایه دارند و مدیران و صاحبنظران در مقالهها یا مصاحبههای گوناگون به این مسئله پرداختهاند. در این میان تامینکنندگان قراضه که یکی دو لایه فراتر از آن وانتها و نیسانهای آبیرنگ هستند و میشود آنها را یک بنگاه اقتصادی جمعآوری و فرآوری قراضه نامید، بهعنوان بخش بزرگی از این بازار متاثر از فضای رکودی حاکم، یا جمع شدهاند یا به ناچار وارد سایر حلقههای مرتبط با صنعت فولاد شدهاند. البته برخی از آنها در پی وصول مطالباتشان از شرکتهای فولادی به دلال شمش تبدیل شدهاند، برخی کارخانههای فولادی را در قالب حقالعمل کاری مصادره کردهاند و برخی دیگر در ازای طلب با حکم قضایی بهصورت مسالمتآمیز کارخانه را تصاحب کردهاند.

در این میان حتی میتوان مثالهای متعددی از تامینکنندگان قراضهای آورد که از کشور دوست و مسلمان یعنی افغانستان راه خود را به این عرصه باز کردهاند. تا این قسمت داستان شاید به نظر از حق مسلم خود بهره بردهاند و البته صلاح کار خویش را به طور حتم بهتر از ما میدانند، اما آنچه پس از ذکر این مقدمه به آن خواهیم پرداخت، تبعات حضور این صنف بهعنوان صاحبان اصلی و آینده صنعت فولاد در اندازه کارخانههای کوچک و متوسط فولاد است. این مسئله به هیچ عنوان نمیتواند اتفاق خوشایندی باشد، چراکه ضمن احترام به فعالان این بخش باید اذعان کرد سطح عمومی علمی و تخصصی در این بخش بسیار پایین است، نقصانی که میتواند در همه قسمتهای درگیر مدیریتی یک سازمان اثرگذار باشد.

از سیاستگذاری در تولید تا مدیریت کارخانه، مدیریت فروش، نیازسنجی بازار و حتی مدیریت مالی همگی شاخههای تاثیرپذیر آن هستند. علامت سوال بزرگی که میشود بر این رخداد درج کرد، این است که آیا تا پیش از این صاحبان صنایع کوچک فولادی کشور از نگاه علمی و بروز برخوردار بودهاند که هماکنون نگران از دست رفتن این سرمایهها باشیم؟! اگر چه نمیتوان یک نسخه واحد در جواب به این سوال پیچید، اما یک مسئله روشن وجود دارد و آن اینکه در شرایطی که صحبت از تغییر رویکردها در تولید فولاد خام میشود و صحبتها هر روز از حرکت به سمت ایجاد ارزشافزوده محصولات تولیدی و ادغام واحدهای فولادی است، این تغییر ناگزیر مدیریتی به هیچ وجه به صلاح آینده این صنعت نیست.

بنابراین تنها میتوان امیدوار بود که با به حرکت درآمدن چرخ اقتصاد و رونق تولید و تزریق نگاه علمیتر و دقیقتر به تولید فولاد در کشور هر کس به جایگاه خود بازگردد و همانگونه که در سالهای گذشته دکتر داروساز که تولیدکننده شمش فولاد شده بود به داروخانه خود برگشت، ضایعاتیها نیز به انبارهای خود بازگردند.

به امید آن روز!

منبع: صمت
مشاهده نظرات