می‌شد انقلاب نکرد؟

این سؤال بارها پرسیده شده که در مواجهه با موج انقلاب، شاه نخواست اقدام نظامی کند یا نتوانست؟

سولیوان، سفیر آمریکا، در گزارشی به کشور متبوع خود اوضاع را وخیم و بحرانی ارزیابی میکند که روز و شب درگیریها ادامه دارد و شاه هم سست و بیاراده شده است. میگوید در ملاقات پنجم دی ٥٧ از من پرسید آیا آمریکا از او برای استفاده از زور و خونریزی برای ایجاد نظم و امنیت حمایت میکند؟ پاسخ شاه ١٠روز بعد از آن در کنفرانس گوادلوپ داده شد! همچنین ارجاع به گزارش «پونیا توسکی»، فرستاده ویژه ژیسگاردستن، به ایران که در حدود  ٢٠ صفحه تنظیم شده است میتواند راهگشا باشد. او پنجم دی ٥٧ وارد تهران میشود، صبح با شاه دیدار داشته و بعدازظهر همان روز سولیوان، سفیر وقت آمریکا، با شاه دیدار میکند. جمعبندی این فرستاده ویژه رئیسجمهور فرانسه، ١٤ دی ٥٧ در کنفرانس سهروزه گوادلوپ منعکس میشود که در آن اثر و ردپایی بههیچوجه از عامل اقتصادی نیست، اما فراوان از مبارزه با استبداد و فساد شاه سخن گفته شده است. بند یک میگوید: «تصادمات به سرعت رو به افزایش است و به اوج بحران میرسیم. اگر ارتش را کنار بگذاریم تقاضای برکناری و طرد شاه عمومی شده است». بند دیگر میگوید: «آنچه در ایران جریان دارد طرد یک رژیم پلیسی و فاسد نیست بلکه پایان جدال طولانی بین روحانیت شیعه و سلطنت به حساب میآید». بند هفت میگوید: «رویه آمریکا از آغاز بحران، فرمول «شاه- ارتش - استقلال» بوده اما امروز فرمول «مذهب - ارتش - استقلال» حاکم است». بههرحال مبارزه با استبداد و مقابله با عاملی که زمانی که قدرت داشته انسانها را تحقیر کرده و همینطور ادامه داشته، موضوع اصلی انقلاب است. در سال ٥٦ هم شاه فضای باز سیاسی به وجود آورد، چراکه هیچ نگرانیای احساس نمیکرد. من در کمیته مشترک در زندان بودم و دادن روزنامه به ما آزاد شده بود. در ارگان حزب رستاخیز مطلبی از شاه خواندم که پشتم لرزید. نوشته بود ما وارد دروازههای طلایی تمدن میشویم و هیچ نگرانیای هم نداریم. شاه بر اساس تفکر کاذب و بیاطلاعی از فضای داخل جامعه با خیال راحت گفت تعدادی از زندانیان سیاسی آزاد شوند. حتما فکر کرده اگر برخی مبارزان هم بیرون بیایند چه میتوانند بکنند؟ اگر شاه صدای مردم را زودتر شنیده بود و نمیگذاشت هنجارشکنیها، بیقانونیها، زیرپاگذاشتن قانون اساسی و نادیدهگرفتن حقوق ملت رخ دهد، بدون تردید جامعه رشد متوازن داشت و شاه در حد اختیارات محدود، سلطنت و نه حکومت میکرد. روزی هم مردم، سلطنت را به جمهوری تبدیل میکردند و تبعات انقلاب، آسیبی به دنبال نداشت. این روزها درباره مقایسه شرایط اقتصادی با سیاستهای اقتصادی زمان شاه مطالب مختلفی در رسانههای اجتماعی میبینیم. آیا عملکرد اقتصاد آن دوران، درست و در راستای توسعه متوازن و پایدار بوده است؟

یا اینکه مشکلات اقتصادی موجب انقلاب در سال ٥٧ شده است؟ پاسخ از نظر من این است که بسیاری از اقداماتی که در آن مقطع انجام شده، در راستای توسعه پایدار بوده است. البته نقدهای مختلفی هم دارم، اما باید بین شاه و دولت، تفاوت قائل شد. اوج تقابل شاه با کارشناسان کشور در سال ٥٢ قابل مشاهده است. نگارنده با کارشناسان آن مقطع سازمان برنامهوبودجه صحبت کردم. ماجرا از این قرار بوده که شاه دوست داشت مثل سیاستهای دولت احمدینژاد، دلارهای حاصل از گرانشدن نفت را بیبرنامه به واردات کالاهای مصرفی اختصاص دهد و سازمان برنامه مخالف بود. البته آنموقع زور شاه نرسید که سازمان را منحل کند، اما صراحتا میگفت تعدادی کمونیست را در آنجا جمع کردهاید تا چوب لای چرخ مملکت بگذارید! بههرحال از سال ٣٨ تا ٥٦، پنج برنامه توسعه اجرا و ٨٧ میلیارد دلار هزینه شد. نرخ بیکاری یکرقمی و نرخ رشد اقتصادی هم دورقمی بود. اینکه توزیع درآمدها متوازن بود یا نه، سرفصل دیگری است، اما آنچه مدنظر نگارنده است، این است که شخص شاه عمدتا مخالف برنامهریزی بود و میخواست قلدرمآبانه دیدگاههای خود را تحمیل کند. فراموش نکنیم، آنچه مردم ایران بیش از جیب، زندگی و معیشت به آن اهمیت میدهند، حرمت شخص و احترام به انسانها و آزادیهای آنان است. بسیاری از مردم جامعه دیدند که در این حوزه به بازی گرفته شدهاند. وقتی شاه اعلام میکند حزبی به نام رستاخیز داریم و هرکس نمیخواهد در آن فعالیت کند، پاسپورتش را میدهیم از کشور برود، مردم احساس تحقیرشدن میکنند. هنوز صدای جیغوناله زندانیانی که تنها به این جرم شلاق میخوردند که چهارم آبان (تولد شاه) شکلات و بیسکوییت اهدایی را نپذیرفته بودند، در گوش من است. جامعهای که اسلامی و ایرانی است، نمیپذیرد شاه با کارتر گیلاس مشروب بزند و در تلویزیون پخش شود. تاریخ شمسی را به تاریخ شاهنشاهی تبدیل کند. البته هرکسی از زاویه خود به موضوع نگاه میکرد؛ برخی از منظر سیاسی، برخی اخلاقی و برخی مذهبی، اما یادمان باشد همه اینها روی هم فشرده شد. آن روز که با قنداق تفنگ در زمان رضاشاه، چادر از سر زنان کشیدند، این در ذهن مردم مانده بود. وقتی در ٢٨ مرداد ٣٢ دولت قانونی دکتر مصدق سرنگون شد و نخستوزیر مردمی آن محبوس و بعد محصور میشود و اجازه هیچ انتقادی به کسانی که منتقد بودند، داده نمیشود و وقتی ساواک بهدنبال همه گروههای مبارز؛ از استاد و دانشجو، طلبه و مذهبی و مارکسیست میگردد، اینها یکجا سر باز خواهند کرد. این مدلها در انقلاب ایران، سر باز کرد.

منبع: شرق
برچسب ها:
مشاهده نظرات